شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : فافا
سلام گرم دارم مثل همیشه به مرد زندگیم و بعد دوستان روشن خاموش صندوقچه من و نفسیم خوبید عزیزای من هی گفتم بنویسم ننویسم بزارم یدفعه فردا بنویسم اما دلم طاقت نیاورد دست به لپ تاپ شدماین چند روز رفته بودم مهمونی خوش گذشت شبا تا سحر بیدار بودیم حرف میزدیم میخندیدیم دیگه خودتون میدونید دخترا بهم بخورن چی میشه دیگه یه شب بعد از افطار من از اون ویارای جتی کردم جتی یعنی اینکه اگه سریع بهم نرسونن کولی بازی درمیارمکم پیش میاد جتی بیاد اما اگه بیاد دیگه از دست بنده کاری ساخته نیستدر راستای ویار جتی من ساعت یک بامداد سوار ماشین شدیم بعد از نیم ساعت جتی به من رسید بسی خرسند شدمبا خودم داشتم فکر می کردم چقدر ما دخترا رو لوس کردنعزیزم همیشه میگه اگه جتی بیاد مثلا میوه ای باشه که فصلش نباشه من چیکار کنم اعصابم بهم میریزه جتی بیاد نتونم پیداش کنماون لحظه ای که ویارونم میاد کاملا حس مامانایی که تو راهی جینگول دارن کاملا درک میکنمنفسیمم تا سحر با دوستاش رفته بودن پارک من نگفتم داریم میریم بیرون سه صبح اس دادم کجایی عزیزم گفت پارک ملتم شما کجایی گفتم پارک گفت الان کدوم پارک وقتی گفتم کجام عمومم همراهمونه خیالش راحت شد اخه من یه بار با خاله ها مامان بزرگم شب رفتیم پارک سرسره بازی تاب بازی کردیم میگم شب منظورم دو به بعده ها نفسیم که خواب بود نمیشد بهش خبر بدم فرداش که گفتم ناراحت شد گفت خطرناکه نمیگی خدا نکرده اتفاقی برات میوفته از این به بعد خواستید برید انقد زنگ بزن تا بیدار بشم میام از دور میشینم مواظبتونم منم از اونجایی که دلم نمیاد همسری رو از خواب بیدار کنم و دیدم درست میگه چندتا خانوم خطرناکه اون موقع بیرون باشیم با اینکه پارکم نزدیک بود دیگه این کارو تکرار نکردم بجاش بعضی اوقات خاله های گرامی هوس هواخوری نصف شب می کردن با اصرار من با ماشین می رفتیم خلاصه اون شب تا سحر بیرون بودیم یه جا دیدیم خلوته هیچ کسی نیست زدیم کنار کمی حرکات نمایشی انجام دادیم انقد خندیدم گونه هام خسته شده بود تا از دور نور ماشین میدیدیم می پریدیم تو ماشیناین چند روز ویار نفسیمم گرفته بودم شدیدهی به نفسی اس میدادم دلم برات تنگ شده می خوامتنفس خانم سعی می کرد ارومم کنه اما باز چند ساعت دیگه اس میدادم ببینمت اینسری من به جای تو که همیشه منو میچرونی میچرونمت فردا عشقمو میخام ببینم باز دستامون بهم چفت میشه باز وقتی میام خونه تا چند ساعت هی دستامو با تمام وجود بو میکشم چون بوی نفسیم رو میده باز اون لحظه هایی که حواست به رانندگی هستش من یواشکی نگات می کنم با اینکه عمر این ثانیه هایی که حواست بهم نیست کمه اما من عاشقشونم باز سرمو میزارم رو شونه هات باز ارامش می گیرم باز بوسه های تو باز با موزیک خوندن جفتمون باز نگاه عاشقونمون باز خنده های از ته دل باز... عشقنامه:وقتی به این فکر میکنم که جفتمون عشق اول هم بودیم مثل اکثریت حتی یه دوستی ساده یا یک نگاه ساده هم به کسی نداشتیم احساس غرور می کنم وقتی دستای همدیگرو می گیریم تو دلم میگم صد در صد خدا این دستارو برای هم افریده که اینجوری چفت هم میشن نیمه مکمل همدیگن بعضی وقتا حس میکنم دستامونم دلشون برای هم تنگ میشه سرافطار قبل هر دعایی سلامتی نفسم رو از خدا میخام اینکه همیشه سایش بالای سرم باشه به قول همسری انقدی که من دوست دارم هیچکس عشقشو دوست نداره منم میگم نه من بیشتر از اونی که دوستم داری دوست دارم پس همنفسم بی اندازه دوست دارم می پرستمت نظرات شما عزیزان: حسام
ساعت1:24---5 فروردين 1393
سلام خدارو خیلی شکر کنید به خاطر عشقی که بهتون ارزونی کرده
پاسخ:سلام ما همیشه شاکر هستیم همسری
ساعت18:05---29 تير 1392
سلام جیگری
اول بگم که من بیشتر دوست دارم بعد هم اینکه عشقنامت مثل همیشه خیلی قشنگ بود مخصوصاً پاراگراف اولش خیلی دوست دارم زندگیم سلام گلم نخیرم من بیشترتر دوست دارم مرسی نفسم
|